گل
صدای نق نق نورا میاد
میبینم که حسین با یک دستش داره موهای خواهرش رو پریشان میکنه و با دست دیگه داره لپهاش رو میکشه...
صبر میکنم... اما نورا جیغ میزنه و گریه میکنه...نورا رو از زیر دست و پاش میکشم بیرون
و نورا با چشمهای خیس یه نفس تازه میکشه
حسین میاد به سمتم: نورا...نورا
نورا با اشکهای روی گونه ذوق میکنه و لبخند میزنه و برای داداشش دس دسی میکنه
نورا جون نمیدونم که حافظه تاریخی ات انقدر کوتاه مدت شده و یا اشتیاق بی حدت به برادرت قلبت رو انقدر با گذشت کرده...
هرچه که هست آرزو دارم که تا ابد همینطور باشه
پ.ن: عطر گل محمدی پیچیده در تمام دلت
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد.
نیاسر اردی بهشت نود و دو
سلام چون مطلب راجع به گله .این رو مینویسم.امروز یکی از دوستام برا صالح گل آورد .گذاشت روی چشمشو می گفت همه چیزو مثل گل میبینم.[گل]
خواهر و برادر مهربون[قلب]
سلام خوبی فروغ جان؟ خوش به حالتون. من و همسر نیت داشتیم همه جا رو بگردیم . ولی الان همدیگه رو هم به سختی میبینیم. دعا کنید برای سلامتیمون چه بچه های نازی داری. خدا سلامتی و شادی بده به خودت و خونواده. نقل و نباتات رو ببوس از طرف ما
ایشالا خدا برا همدیگه نگهشون داره... اون حافظه تاریخی بامزه بود ....
عزیزدلم انشالا این صفات خوب براش همیشگی باشه مهربون بوده صفت بی نظیری هست انشالا خدا به همه عطا کنه و برای هرکس که داره موندنیش کنه
سلام فروغ جان چه خاطره های شیرینی رو ثبت می کنی براشون! این عکس پروفایلت هم عالیه خواهر :)
یعنی این زهرا ی ما و نورا ی شما تنشون میخواره هاااااااااااااا[زبان]
بچه ها هیچ وقت کینه به دل نمی گیرند. کاش ما از این لحاظ هیچ گاه وارد دنیای بزرگترها نمی شدیم.
[ماچ]
آخی یاد بچگی هام افتادم ...